روند پرشتاب قیام و شرایط بسیار متحول درداخل، رژیم را در وضعیت بحرانی قرار داده است. رژیم برای خلاصی از این وضعیت به هرخس وخاشاکی چنگ میزند. درچنین شرایطی ناچارا برخی از سربازان ذخیره اش را که  تاکنون درکیست زندگی میکرده اند را علنی کرده است.

وقتی خروج مجاهدین از لیست تروریستی قطعی شد،ناگهان ۳۸ نفر علیه خروج از مجاهدین موضعگیری کردند. بنحوی که باعث تعجب بسیاری شده بود و ازخودشان میپرسیدند. اینها هم رژیمی بودند و ما نمیدانستیم؟

وضعیت مجید موسوی«مجید بیدار» از این نمونه است؟ وضعیت بحرانی رژیم درداخل ، برملاشدن نقش سرمار آخوندی در جنگ افروزی خاورمیانه، رژیم را وادار کرده است که از برخی عواملش رو نمایی کند.

مجید بیدارو همسرش زهرا (شراره) ویشگاهی یکی از افرادی است که درفیلم سفارشی وزارت اطلاعات «کودکان اروگاه اشرف» که درفیستوال سوئد،تقریبا همزمان با فیلم «خانواده های اردوگاه اشرف»  یا سرهنگ ثریا درداخل به نمایش درآمد نقش داشته است  

مجید بیدار رابطه و همکاریش را با ارگان سرکوبگر خانواده های اشرف یعنی انجمن نجات علنی کرده است.

مجید موسوی  بنا به ماموریتی که تاکنون به عهده اش گذ اشته شده بود، کمتر عکس و یاخبری از خودش درفضای مجازی بجا میگذاشت ، صفحه توئیتر و اینستاگرام او بسته و صرفا برای جاسوسی بکار میرود .ولی اکنون بعد از علنی شدن دردفاع از فیلم سفارشی وزارت اطلاعات به نام «کودکان اردوگاه اشرف» ماموریت اش درفیس بوک فعال شده است.

فیلم «کودکان کمپ اشرف» بوسیله انجمن نجات وسایتهای وزارت اطلاعات  مورد استقبال قرار گرفته و تبلیغ شده است . تیزر این فیلم درسایت های وزارت اطلاعات منتشر شده است . این فیلم تقریبا همزمان با فیلم «خانوادهای کمپ اشرف» معروف به سرهنگ ثریا که درداخل ایران تولید و به نمایش درآمده ، درخارج کشور به نمایش درآمده است.

مشاور فیلم «کودکان اردوگاه اشرف» به کارگردانی سارا معین، یک مامور بد نام وزارت اطلاعات به نام ایرج مصداقی است. مجید و همسرش زهرا هم با اوهمکاری کرده اند.

سالها حواشی زیادی درمورد مشکوک بودن مجید موسوی (بیدار) درمیان اطرافیانش وایرانیان وجود داشت که اکنون با رو شدن ماهیتش میتوان آنها را به نظم کشید .

او با این سناریو که من «تیپ بسته ای »هستم ، «دپرسیون » دارم، «مریض» هستم و نشان دادن این که تیپ  نامتعادلی است ، سعی میکرد ترحم دیگران را نسبت به خودش جلب کرده، تا موارد مشکوک او را به حساب مریضی و دپرسیونش بگذارند.

هرازگاهی غیبش میزد وقتی از اوسوال میشد مجید کجا بودی؟ میگفت: حال روحیم خوب نبود حتی یک بارگفت سرطان داشته و درحال از دست رفتن بودم که تماما دروغ بود. 

سوابق او به قرار زیر است :

۱-رابط جمشید عابدی 

جمشید عابدی لاهرودی یک مزدور رژیم آخوندی بود که در تلاش برای عملیات تروریستی در دفتر هواداران مجاهدین دراستکهلم بوسیله پلیس سوئد دستگیر و زندانی شد،  توسط  مجید موسوی به دفتر هواداران معرفی شده بود.

مجید شخصیتی بغایت مرموز و آب زیرکاه و تفرقه افکن داشت. بسیار لمپن و بد دهن است. او مستمرا علیه نیروهای جدیدی که به سازمان وصل میشدند بدگویی کرده وسعی میکرد با مشکوک خواندن آنها ، ازیک طرف هرگونه شک وشبهه ای را از خودش دور کند و ازطرف دیگر مانع جذب نیروهای جدید به مجاهدین بشود. او با بدگویی ولجن پراکنی درمورد هواداران فعال مجاهدین  مستمرا به تخریب مناسبات وایجاد کدورت دربین آنها مبادرت می ورزید.

۲-همسر او زهرا (شراره ویشگاهی) نام دارد. او ناگهان درسالهای ۲۰۰۵-۲۰۰۶ به ایران رفت . مجید برای مخفی نگهداشتن رفتن شراره به ایران ، درحالی که او همسرش بود به دروغ میگفت: او به انگلیس نزد دوست پسرجدیدش رفته است. گفته میشود که پاسپورت ایرانی زهرا از سفارت رژیم به خانه مجید موسوی پست شده بود.

مجید موسوی  در  دهه 90ميلادي و سال 2000با نزديك شدن به يكي از مقامات صليب سرخ در سوئد، سو استفاده‌هاي مالي، اداري و...زيادي انجام داد. وي با جلب ترحم این مقام صلیب سرخ براي فرزندش، كلاشي‌هاي زيادي انجام داد. وی از جمله ۲ خانه بفاصله خیلی نزدیک در مرکز شهر استکهلم برای خودش با صحنه سازی و دروغ فراهم کرد که از امکانات دولتی تهیه شده بود، برغم این یک بار میخواست سوئد را ترک کرده و به سوئیس برود که امکانات بیشتری از کمیساریای پناهندگی برای خودش دست و پا کند.

 هنگامي هم كه در سال 2004اين مقام صلیب سرخ براي ديدار با جوانان اشرف به عراق میرفت، مجید موسوی خودش را تحمیل کرد و همراه این مقام به اشرف رفت . زیرا مجاهدین به دلیل بی اعتمادی به او اجازه رفتن به اشرف را نمیدادند.

۳-جاسوسی و جمع آوری مدرک

مجید مستمر درحال جمع آوری سند و مدرک از اطرافیانش بود، درجواب اینکه مدارک را برای چه کاری جمع میکنی میگفت: «روزی به درد خواهد آمد». اطلاعات ایرانیان و پناهندگان جدید الورود، محل زندگی آنها و رابطه با افراد دیگر را با کنجکاوی جمع آوری میکرد. بطرز موذیانه ای صدای نفرات را ضبط میکرد. از اسناد ومدارک افراد درغیاب خودشان عکس برداری میکرد، به این خاطر وقتی مجیدموسوی درجمعی ظاهر میشد، همه حواسشان را جمع میکردند. 

یک حرف درست از او شنیده نمیشد، یک روزمیگفت خواهرم اعدام شده و فردا میگفت نه دخترخاله ام  اعدام شده است و ... 

قراربود یکی از زندانیان سیاسی برای خروج از ایران پاسپورت بگیرد و خارج شود، ناگهان وزارت اطلاعات پاسپورت او را ضبط کرده ومانع خروجش میشود . تنها کسی که از خروج او مطلع بود مجید موسوی بوده است.

۳-رابطه با مزدور نفوذی

او سالها با مزدور نفوذی رابطه داشته بود ولی این رابطه را مخفی نگه میداشت، اما یکباره از سینه چاکان و کیف کش های این مامور بد نام وزارت اطلاعات گردید. مزدوری که دهها همرزمش را در زندان به دم تیغ جلادان داده است تا جان خودش را در ببرد. 

درکتاب استراتژی و دیگر هیچ که بوسیله وزارت اطلاعات نوشته شده آمده است: بهترین شیوه برای ضربه زدن به مجاهدین بعد از سال ۷۰ سرمایه گذاری روی بریده مزدورها است. مجیدیکی از این مزدوران است.

افشای ماموران وزارت اطلاعات یک وظیفه ملی و میهنی است.